-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 31 خردادماه سال 1385 18:14
ما ایرانی ها همیشه موقعی که یه مشکلی برامون پیش میاد دنبال یه مقصر میگردیم که همه کارها را به گردنش بیندازیم و خودمان عذاب وجدان نگیریم و دلمون خنک بشه .حالا کاری نداریم که ممکنه که قصور ما بیشتر از او باشد او قربانی است و معمولا این قربانی از میان افرادی که یه نقطه ضعف بارز داشته باشن انتخاب میشه . درست برعکس این...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 31 خردادماه سال 1385 03:38
عشق بدون قید و شرط سربازی پس از جنگ ویتنام می خواست به خانه خو باز گردد.او قبل از اینکه به خانه برسد از نیویورکبا پدر مادرش تماس گرفت و گفت:پدر و مادر عزیزم جنگ تمام شده و من می خواهم به خانه برگردم ولی یه خواهشی ازتون دارم دوستی دارم که می خواهم با خودم به خانه بیاورم. پدر و مادر او در پاسخ گفتند:ما با کمال میل...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 28 خردادماه سال 1385 09:33
سلام من برگشتم چون بعد از ظهر یه عالمه مهمون دارم باید برم نمیتونم ئچیزی بگم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1385 17:34
مدرسه امروز تعطیل شد.سال اخر...روز اخر....نشستم اینجا...معلم شیمی واسه خودش تمرین حل می کنه.نصف کلاس سرشون رو میزه و خوابیدن.یه نگاه می کنم تو صورت همکلاسی هام...دوستی های بچه گونمون قهرهای بچه گونمون قهر های بچه گونمون و بعد قطع رابطه ام با همه به نوبت جلوی چشمم رژه میرن.به مامان فکر می کنم دلم بیشتر می گیره.یعنی این...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1385 15:05
سلام یادمه معصومه برام کامنت گذاشته بود که خدا در را کوبیده و رفته اما خدا برای من درو نکوبید فقط همون سر زدن های کوچولوش به من را هم قطع کرد و رفت به همین سادگی.دیگه دلم نمیخواد از چرت و پرتای همیشگی که همشونو حذف کردم براتون بگم دلم میخواست از روزهای ادم شدنم براتون بگم از همه امیدی که یهو تو وجودم شکل گرفته بود و...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1385 12:13
هر کی این یادداشت را میخونه برام دعا کنه خواهش میکنم چون خیلی نیاز دارم
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 دیماه سال 1384 14:52
ادرس وبلاگ های پردیس و امین هم توی لینک های وبلاگم هستش
-
چیزی که خودم باورش ندارم و عمل نمیکنم
چهارشنبه 7 دیماه سال 1384 07:11
مبارزه هر قدر صعب صعود را ادامه بده شاید قله تنها در یک قدمی تو باشد و بدان انان که افتاب را به زندگی دیگران عرضه میدارند نمیتوانند خود از ان بی بهره باشند
-
جمعه
سهشنبه 6 دیماه سال 1384 12:05
یک صفحه سپید چند قطره خون نامه اخر را نانوشته پست میکنم شب بلاخره از راه میرسه با ان وجود تاریک و غمناکش و ردای سیاهی بر تن تو خواهد پوشاند در سوگ من
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 3 دیماه سال 1384 13:51
امروز یکی از دوستام میگفت تو چون تا حالا با هیچ پسری دوست نبودی تا الکی قربون صدقت بره اینجوری احساس تنهایی میکنی با خودم کلی بهش خندیدم من هیچ کس را نمیتونم تحمل کنم یه دفعه دوست دوست پسر یکی از دوستام را بعد از کلی خواهش وتمنا دیدم دفعه اول که باهاش صحبت کردم دیدم هیچی نمیفهمه کتاب مورد علاقش یاسمینه و خواننده مورد...
-
یلدا
چهارشنبه 30 آذرماه سال 1384 15:56
یلدا مبارک یادم رفت بگم امیدوارم شادیهایتان به بلندای امشب و غم هایتان به کوتاهی امروز باشد خوش بگذره دوستان
-
و تو .................
سهشنبه 29 آذرماه سال 1384 01:37
ابرهای زیادی سیاه قلب های زیادی سخت خاطر من در میان ابرهای سیاه گم شده است وقلب تو... تیرم به خطا رفته ونگاه تو... چشمانم باران ندارند و وجود تو... دست هایم یخ زده اند بغض به گلویم چنگال انداخته است سرم به دوران افتاده و تو دیگر هیچ وقت نمی ایی ... هر کسی که این نوشته را بخونه فکر میکنه من یه ادم عاشق پیشه ام یا از...
-
گردش دیوانه وار زندگی من
دوشنبه 28 آذرماه سال 1384 14:51
میگریند میمیرند میکشند و تلخ میخندند ومن در این گردش دیوانه وار سرگردان هیچم به دنبال یک دست گرم به دنبال یک قلب نرم و به دنبال هیچستان میگردم ومیگردم وتو در هیچستان من با دستی سرد تو هیچ کجا نیستی با وهمت اشک میریزم من هنوز سرگردان هیچم تو هیچ کجا نیستی ومن تنهای تنهایم ان قدر مرده ام که مردنم را باور نمیکنم ان قدر...
-
همه مرده های عالم را میستایم
یکشنبه 27 آذرماه سال 1384 17:49
من اومدم اینجا وبلاگ بنویسم برای پیدا کردن یکی که من را از تنهایی در بیاورد نه تو دنیای مجازی بلکه تو دنیای واقعی اما اشتباه فکر میکردم همه میخوان من نارنج باشم تا یا دلداریم بدن یا مسخرم کنن همینجا تو وبلاگستان فقط همین این روزها حالم بدتر شده درسها هم خیلی فشار میارن مرا دریابید
-
هوا مثل دلم یخ زده
جمعه 25 آذرماه سال 1384 02:56
سلام هوا هم مثل دلم یخ زده دارم میمیرم از سرما یه عالمه درس دارم از ساعت۱۲ تو اینترنت ام بیکار در هم نوایی شبانه ام با مرگ کس نمیبیند دست تنهای مرا بر سرمای یخ زده شیشه قلب و کسان نمیگویند که ناله کیست که میخواند با مرگ وتو نمیبینی بر روی صورتم قطره یخ اشک در سرم همهمهای خاموش بر لبم خندهای چون زهر نوش ودلم در هم...