نارنج

تموم شد رفت بعد از ۴ سال خوبی و بدی نارنج بساطشو جمع کرد و رفت.خداحافظ

نارنج

تموم شد رفت بعد از ۴ سال خوبی و بدی نارنج بساطشو جمع کرد و رفت.خداحافظ

عشق بدون قید و شرط

سربازی پس از جنگ ویتنام می خواست به خانه خو باز گردد.او قبل از اینکه به خانه برسد از نیویورکبا پدر مادرش تماس گرفت و گفت:پدر و مادر عزیزم جنگ تمام شده و من می خواهم به خانه برگردم ولی یه خواهشی ازتون دارم دوستی دارم که می خواهم با خودم به خانه بیاورم.

پدر و مادر او در پاسخ گفتند:ما با کمال میل مشتاقیم که او را ببینیم.

پسر ادامه داد:ولی موضوعی هست که باید در مورد او بدونید؛او در جنگ به شدت اسیب دیده و در اثر برخورد به مین یک دست و یک پای خود را از دست داده و جایی برای رفتن ندارد و من می خواهم از شماه خواهش کنم اجازه دهید او با ما زندگی کند.

پدرش گفت: پسر عزیزم از اینکه این مشکل برای دوست تو به وجود امده متاسفیم ما کمک میکنیم که او جایی برای زندگی در این شهر پیدا کند.

پسر گفت:نه من می خواهم که او در منزل ما زندگی کند.

انها در جواب گفتند:نه فردی با این شرایط موجب دردسر ما خواهد بود.ما فقط مسئول زندگی خودمان هستیم و اجازه نمیدهیم که او ارامش زندگی ما را به هم بزنی بهتر است به خانه بازگردی و او را فراموش کنی.

در این هنگام پسر با ناراحتی تلفن را قطع کرد و پدر و مادر دیگر از او چیزی نشنیدند.

چند روز بعد پلیس نیویورک به خانواده پسر اطلاع داد که فرزندشاندر سانحه سقوط از یک ساختمان بلند جان باختهو انها مشکوک به خودکشی هستند.

پدر و مادر اشفته و سراسیمه به نیویورک پرواز کردند و برای شناسایی جسد پسرشان به پزشک قانونی مراجعه کردند.

با دیدن جسد پسر قلب پدر و مادر از حرکت ایستاد

؛پسر انها یک دست و پا داشت...

خوب این یک داستان از داستانهای مجموعه کتابهای نشان لیاقت عشق بود.

کتابی لطیف و گمنام با داستانهایی لطیف تر از نویسندگان گمنام.که توسط اقای بهنام زاده ترجمه و در انتشارات پژوهه چاپ شده.قیمتش هم ۵۰۰ تومان ناقابل است که فکر میکنم ارزشش را داشته باشد.

شب همگه خوش.

پیغام ویژه برای پردیس جون و معصومه جون یه جوری با من تماس بگیرید.