دوستان عزیز لطفا این پستو معنی نکنید...چون برای شماها نیست یعنی برای کسانیه که هیچ وقت این وبلاگو نمیخونن...وای من دیگه حوصله ندارم میل بزنم زنگ بزنم که ای وای فلانی منظورم تو نبودی...بهمانی با تو نبودم...خوب؟
خداحافظی میکردی خداحافظی میکردند ....من اما در گوشه ای گنگ مانده بودم...از این جدایی ها....که حتی از تویی که دوستت نداشتم نیز برایم سخت بود و خسته شده بودم از این تکرار بی معنا که حتی تو نیز ان را به یادم می اوردی...
نمی دانم شاید این منم که درک نمیکنم شاید این منم که غیر طبیعی هستم...
با هیچ کس دست ندادم هیچ کس را نبوسیدم....و گفتم که میایم ترکتان نمیکنم خیلی زود ای کسانی که حتی....
تو مرا در اغوش گرفتی و گفتی الهی بمیری از دستت راحت شوم...و دیگران خندیدند و من فکر کردم فکر کردم فکر کردم....
کسی کنارم هست که او نیز خداحافظی را نمیفهمد شاید من تنها غیر طبیعی نیستم....میگوید کاش خداحافظی نبود...
دوستان عزیز دشمنان منفور....نه دلم برایتان تنگ میشود نه در حسرتتان میمانم نه چیزی به من بخشیده اید به عنوان یادگاری برای مرثیه سرایی و نه خاطره ای برای لبخند...
فقط ....خداحافظی را دوست ندارم...همین....
او میگوید باید از خداحافظی فرار کرد....اخرین بار که خداحافظی کرده دیگر هرگز او را..........................ندیده است
خدایا به دادم برس برای به بار کشیدن این همه....من فقط ۱۷ سال در این دنیا زندگی کرده ام.....خواهش میکنم...
سلام ای شب های بیداری
ای شب های سوماتریپتام
سلام رقص های تنهایی در این شب ها
سلام بغض های بعد از ان
سلام گریه هایی که هیچ کس برای دلداریتان نیست حتی
سلام چه یتیم مانده اید چه یتیم مانده ام
سلام سپیده های صبح هر روز
سلام اقای ۱۱۹ که هر ۵ دقیقه یک بار ساعت را به من میگویی
و تنهایی هایم را با پتک بر سرم میکوبی
سلام میگرن عزیز که این شب ها تنها یار و یاورمی
سلام امتحان های خراب شده
سلام بابا تمنا که باید برای نمره التماست کنم احتمالا
باز سلام سوماتریپ تام تو که حتی سر دردم را از من میگیری
و مرا در خلایی ژرف فرو میبری
خلا این شبهایی که هیچ کس نیست خلا این شب های تنهایی هماغوشی با مرگ
دوباره دارم به استقبال یه شب دیگه میرم یه شب بیداری دیگه فوبیای شب گرفتم خدایا هستی؟چرا به اتوس هم زنگ میزنی اما من نه؟
خدایا هی من اینجام من که هر شب تاصبح پای این تلفن لعنتی سر نماز منتظرتم
خدایا امشب تا صبح تلفنو میگیرم تو بغلم تا زنگ بزنی نذار یه شب دیگم گریه کنم نذار خدایا دارم التماس میکنم میفهمی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
this is my december
this is my time of dieng
this is my december
this is also kill
this is my december
this is my snow cover heart
this is my december
this is me alone
and i...and i...and i.....and i....
and i give it all of way
just to have some where to go to
give it all of way
to have some one to come on to
this is my december
this is my cover snow trip
this is me pretending
this is all i mean
به نام سلام که میخنداند و میگریاند...
سلام یکی از نام های خداونده...من نمیدونستم...
اجر اجر دیوار این شهر سرگردان
نفس نفس ریه های این زمین بی سامان
دانه دانه برفهای سیاه اسمان
خاکستری کبود را برایم رقم میزند...
لحظه لحظه اثیری قرون
واژه واژه گذشته موهوم
تیک تیک ساعت دیوانه دیوار
تاک تاک فرمان طوطی وار
اخرین فرمان در این دیدار...
بر خاک سرد و کبود سر بگذار.
میدونم این یادداشت یک کم به قول حوال بوی مرگ میده اما اخرش هممون میمیریم دیگه نه؟منم نمیخواستم حس بدیو انتقال بدم فقط میخواستم لحظه رسیدن به خدا رو توصیف کنم امابی استعداد بودم اینجوری در اومد....ببخشید.