برای مامان که من همیشه ناناش میمونم.

کنارت می نشینم  

می گویم ؛می ایی بازی کنیم ؟ 

خنده ؛ خنده؛ با من بازی می کنی .   

شعف کودکانه ام را فقط خودم درک می کنم  . 

با من کودک می شوی  ؛ 

من ؛ اما با تو بزرگ نمی شوم . 

کودکانه شیطنت می کنم 

وتو بزرگانه بر سرم داد می کشی . 

کودکی هایم را ترس بر میدارد ؛

وگریان به اغوش مادر می برد.

دستم را رها می کنی ؛

به زمین می خورم و بغض می کنم .

می گویی بزرگ می شوی یادت میرود .

رفتنت را با هق هق تماشا می کنم ؛

باز می گویی بزرگ می شوی یادت میرود ؛

حالا خیلی وقت است بزرگ شده ام ؛

تو اما از یادم نرفته ای هنوز .