امروز یکی از دوستام میگفت تو چون تا حالا با هیچ پسری دوست نبودی تا الکی قربون صدقت  بره اینجوری احساس تنهایی میکنی با خودم کلی بهش خندیدم  من هیچ کس را نمیتونم تحمل کنم یه دفعه  دوست دوست پسر یکی از دوستام را بعد از کلی خواهش وتمنا دیدم دفعه اول که باهاش صحبت کردم دیدم هیچی نمیفهمه کتاب مورد علاقش یاسمینه و خواننده مورد علاقش گوگوش مثلا دانشجو بود اعصابم را خرد کرد اخر سر بهش گفتم نفهم و یه در بست گرفتم اومدم خونه اون دوستم هم با دوست پسرش اونجابود هیچ کی نفهمید من اونروز چقدر عصبانی شدم وقتی اون بهم گفت تو قیافت مثل دختر ملوساست و رفتارت مثل دختر ترشیده ها که حرفای قلنبه سلمبه میزنن  تا شوهر گیرشون بیاد  به نظر اون اقا کتاب برادران کارامازوف(که یک شاهکار ادبیه )اسمش هم مسخرس