ابرهای زیادی سیاه قلب های زیادی سخت خاطر من در میان ابرهای سیاه گم شده است وقلب تو... تیرم به خطا رفته ونگاه تو... چشمانم باران ندارند و وجود تو... دست هایم یخ زده اند بغض به گلویم چنگال انداخته است سرم به دوران افتاده و تو دیگر هیچ وقت نمی ایی ... هر کسی که این نوشته را بخونه فکر میکنه من یه ادم عاشق پیشه ام یا از عشق شکست خورده ومثل همیشه که هیچ کس من را نمی فهمه بازم هیچ کس نمیفهمه که من چمه |