عزت نفس یا نا سپاسی؟(عملیات انتحاری)

پروفایلم رو از ۱۶ سالگی که این وبلاگو تاسیس کردتغییر نداده بودم حالا که ۱۸ سالمه میتونید پروفایل سالواتوره ۱۸ سالرو بخونید!!!!

 

 

من اصراری ندارم

بر اثبات وجودم

در مردمک تنگ چشم تو

من به دختری می اندیشم

که لبخندش

نشانی از کسی است که زیباست

و زیبایی را دوست دارد.

 

warning!

امکان داره دیدگاه بعضی از مخاطب هام با خوندن این پست نسبت به من عوض بشه!اصلا مهم نیست چون من دوست ندارم که کامنتدونیم توسط ادمهایی پر بشه که از حرف حق میرنجن!

گفته بودید من خودشیفته هستم؟!اشکالی نداره اگه میخواید اسم چیزهایی رو که میخوام بگم بذارید خود شیفتگی یا اعتماد به نفس بذارید:

اول از همه من یک انسانم یکی از هزاران تکه خاکی که در بخت ازمایی زندگی برنده شده و این افتخار نصیبش شده که روح خدا در او دمیده شود.

من نمیفهمم چرا وقتی جلوی اینه می ایستم و زیبایی های خودم رو تماشا میکنم باید بگم که زشتم مثل این میمونه که من هدیه زیبایی دریافت کرده باشم و با اینکه بدونم خیلی زیباست مدام بگویم اه اه چه زشت!!!

من نمیدونم چرا وقتی خانواده ای دارم که میتونم بهشون افتخار کنم باید همش ازشون بنالم و بگم وای چه خانواده بدی!!!

من نمیدونم چرا مدام باید سطح خودم را پایین بیارم!که چی؟مثلا بگم عزت نفس دارم؟نه این اسمش عزت نفس نیست این اسمش نا سپاسی نسبت به خداوند و یه جور عملیات انتحاری نسبت به روح خودمونه و من دلم نمیخواد مثل بقیه ادمها موجودیت خودم رو زیر سوال ببرم!

راستشو بخواید اصلا برام مهم نیست که شما در بارم چی فکر میکنید و چی میگید؟!