نارنج

تموم شد رفت بعد از ۴ سال خوبی و بدی نارنج بساطشو جمع کرد و رفت.خداحافظ

نارنج

تموم شد رفت بعد از ۴ سال خوبی و بدی نارنج بساطشو جمع کرد و رفت.خداحافظ

گردش دیوانه وار زندگی من

میگریند  میمیرند  میکشند   و   تلخ میخندند ومن در این گردش دیوانه وار سرگردان هیچم به دنبال یک دست گرم به دنبال یک قلب نرم و به دنبال هیچستان میگردم ومیگردم وتو در هیچستان من با دستی سرد تو هیچ کجا نیستی با وهمت اشک میریزم من هنوز سرگردان هیچم تو هیچ کجا نیستی ومن تنهای تنهایم        ان قدر مرده ام که مردنم را باور نمیکنم ان قدر مرده ام  که هیچ کس نمی فهمد ان قدر مردهام که هنوز زندگی میکنم چرا هیچ کس نمیفهمد من از این همه مردن و زندگی کردن خسته شده ام؟ دی شب خواب دیدم یه سگ سیاه داره گردنم را میجوه خوابه خیلی واضح بود الان با تمام جزییاتش یادمه تو هر تابیر خوابی که نگاه کردم اومد که یه دشمن به تو اسیب میرسونه با خودم گفتم دشمن دیواری کوتاه تر از من پیدا نکرده؟ تو این بحران زندگی من اون دیگه ببین کیه  نمیتونم به مامانم بگم که اینقدر اعصابم ناراحته چون غصه میخوره دوستام هم که هیچ کدام نمیفهمن شما هم که نه میشناسمتون نه کاری میکنید ای خدا پس من چی کار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

همه مرده های عالم را میستایم

من اومدم اینجا وبلاگ بنویسم برای پیدا کردن یکی که من را از تنهایی در بیاورد نه تو دنیای مجازی بلکه تو دنیای واقعی اما اشتباه فکر میکردم همه میخوان من نارنج باشم تا یا دلداریم بدن یا مسخرم کنن همینجا تو وبلاگستان فقط همین این روزها حالم بدتر شده درسها هم خیلی فشار میارن مرا دریابید 

هوا مثل دلم یخ زده

سلام هوا هم مثل دلم یخ زده دارم میمیرم از سرما یه عالمه درس دارم از ساعت۱۲ تو اینترنت ام بیکار در هم نوایی شبانه ام با مرگ   کس نمیبیند دست تنهای مرا بر سرمای یخ زده شیشه قلب و کسان نمیگویند که ناله کیست که میخواند با مرگ وتو نمیبینی بر روی صورتم قطره یخ اشک در سرم همهمهای خاموش بر لبم خندهای چون زهر نوش ودلم در هم اغوشی با مرگ همچنان در حسرت یک اغوش