نارنج

تموم شد رفت بعد از ۴ سال خوبی و بدی نارنج بساطشو جمع کرد و رفت.خداحافظ

نارنج

تموم شد رفت بعد از ۴ سال خوبی و بدی نارنج بساطشو جمع کرد و رفت.خداحافظ

لحظه قشنگ رسیدن به تو

به نام سلام که میخنداند و میگریاند...

سلام یکی از نام های خداونده...من نمیدونستم...

اجر اجر دیوار این شهر سرگردان

نفس نفس ریه های این زمین بی سامان

دانه دانه برفهای سیاه اسمان

خاکستری کبود را برایم رقم میزند...

لحظه لحظه اثیری قرون

واژه واژه گذشته موهوم

تیک تیک ساعت دیوانه دیوار

تاک تاک فرمان طوطی وار

اخرین فرمان در این دیدار...

بر خاک سرد و کبود سر بگذار.

 

میدونم این یادداشت یک کم به قول حوال بوی مرگ میده اما اخرش هممون میمیریم دیگه نه؟منم نمیخواستم حس بدیو انتقال بدم فقط میخواستم لحظه رسیدن به خدا رو توصیف کنم امابی استعداد بودم اینجوری در اومد....ببخشید.